در این بخش تصمیم گرفته ایم شما را با فیلم های جشنواره سی و هفتم آشنا و خلاصه ای از قصه فیلم را برایتان توضیح دهیم
آشفتگی
فریدون جیرانی در پیروی و پیگیری علاقۀ شخصیاش در سینما و تجربۀ فرمهای متفاوت که از «خفهگی» آغاز شد، «آشفتگی» را «آشفتهگی» نوشته و قابها را کج بسته است. همین! گرچه میشود این انتخاب را جسورانه خواند، ولی فرم انتخابشده با شیوۀ روایت و متن قصه همخوانی ندارد و همین هم تماشاچی را راضی از سینما بیرون نمیفرستد. جیرانی همچنان به سینماییکردنِ شخصیتهای روانپریش اشتغال دارد. باید گفت با «آشفتگی» یکی به مشرقیهای جیرانی اضافه شد. اینبار با مهناز افشار.
ایدۀ اصلی
روایت موازی و چندبارۀ یک قصه، هر بار از زاویۀ اجرای یکی از شخصیتهای فیلم به سبک فیلمهای آمریکایی –مثل یاران اوشن- با طرح توطئههای هر کدامشان. ایدۀ اصلی فیلم البته این وسطها گم میشود یا لااقل به این راحتیها فهمیدنی نیست! قصه هم برای چنین روایتی که رودستزدنهای فراوان دارد، کمملاط است. با این حال نمیشود تصاویر بدیع و خوش آب و رنگ «ایدۀ اصلی» را در جزیرههای جنوبی ایران و البته قبرس نادیده گرفت. همچنانکه حضور گرم پژمان جمشیدی را که نگهدارندۀ تماشاچی در سالن سینما تا پایان فیلم است.
بنفشۀ آفریقایی
خوش آب و رنگ با بازیهای مطلوب که کمبود درام قصه اجازۀ درگیرشدن بیننده با آن را نمیدهد و نهایتا هم تاثیری نمیگذارد. خود قصه هم خیلی فکر اوپن میخواهد تا پذیرش آن برای مخاطب ایرانی مقدور و میسور باشد. شاید خارجیها بپسندند! «آدم شوهر سابقش را بیاورد خانه کنار شوهر فعلیاش تر و خشکش کند» را خارجیها میپسندند؟ با این حال، فاطمه معتمدآریا، سعید آقاخانی و البته رضا بابک به عنوان مثلث بازیگری فیلم «بنفشۀ آفریقایی» را تا پایان خوب پیش میبرند.