صدا و ندای یاحسین دیشب در شب تاسوعا و درنهمین روز محرم در سرتاسر جزیر کیش طنین انداز شد و مردم با برپایی هیات های مختلف برای سالار شهیدان و یاران با وفایش برسرو سینه زدند و اشک ریختند.

نهمین روز از محرم به نام حضرت ابوالفضل (ع) نام‌گذاری شده، رشادت، وفاداری و فروتنی حضرت عباس (ع) از برگ‌های زرین عاشورا است .
امام صادق (ع)‏ درباره روز تاسوعا فرموده اند: تاسوعا روزی است که حسین (ع)‏ و اصحاب او در کربلا محاصره شدند؛ سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمدند؛ ابن‏زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند و آن روز، حسین‏ (ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و اهل عراق ‏نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس (ع) و برادرانش امان­ نامه آورد. آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) رسانید و بانگ برآورد: «أین بنو اختنا»: خواهرزادگان ما کجایند؟ حضرت عباس(ع) و برادرانش نزد سیدالشهدا (ع) نشسته بودند، اما عباس(ع) ساکت بود و جواب شمر را نمی­ داد.
بعد از آنکه حضرت عباس (ع) امان­ نامه و روی خوش دشمنان را پس زد، عمر بن سعد در شامگاه روز نهم محرم الحرام خود را آماده جنگ با سید و سالار شهیدان (ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند. او در میان سپاهیان خود چنین فریاد می­زد: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری»؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می دهم!! کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد با اهل­بیت (ع) شدند.
در این هنگام حضرت عباس (ع) نزد امام حسین (ع) آمد و به امام عرض کرد: «ای برادر! این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه­ ها به پیش آمده است». امام فرمود: «عباس! جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می­ خواهند و برای چه به اینجا آمده­ اند؟» حضرت عباس(ع) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند، نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می­ خواهید؟» لشکریان دشمن گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید». حضرت عباس (ع) به ایشان فرمودند: «از جای خود حرکت نکنید، تا نزد ابی عبدالله (ع) رفته و پیام شما را به حضرت برسانم»، آنان هم پذیرفتند.
پس حضرت عباس (ع) نزد امام حسین (ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. امام در جواب به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر می­ توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تاخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند، تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم. خدا می­ داند که من به خاطر او؛ نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می­ دارم».
ابوالفضل العباس (ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام را به اطلاع آنان رساند و از آنها آن شب را مهلت خواست. ابن­ سعد در پذیرش این درخواست تردید داشت، از این­رو با سران لشکرش مشورت کرد و در نهایت یک شب به اهل­بیت (ع) فرصت مناجات داده شد.
سپس فرستادۀ عمر بن سعد در مکانی که تمامی سپاهیان امام حسین (ع) سخنش را به وضوح می­ شنیدند، ایستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می­دهیم؛ اگر تسلیم شدید، شما را نزد امیرمان عبیداللّه بن زیاد می­بریم، اما اگر خودداری کردید و از پذیرش بیعت سر باز زدید، شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید».
پس از قبول درخواست امام، سپاه کوفه به دستور عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشتند. نقل شده در روز یا شب تاسوعا بود که امام حسین (ع) در جمع یاران خطبه ­ای قرائت فرمودند و اصحاب نیز اعلام وفاداری نمودند؛ تا اینکه ظهر عاشورا یکی پس از دیگری به دیار حضرت حق راه یافتند.

برچسب ها :

نظرات در این خبر غیرفعال شده است.